دوشنبه بود موقع ناهار داشتیم لازانیا با طعم قرمه سبزی می خوردیم جاتون خالی... .................[.جاتون شد؟]
یه لحظه به خودمون اومدیم دیدیم ای دل غافل جا تره و بچه نیست به جز شماری از بچه های باصفای B6 هیچ بنی بشری تو این حیاط (همونی که دایناسورا خاطره دارن) نیست همین جوری دور خودمون می پیچیدیم که در حال اکنون چو کنیم؟!
بالاخره دلو زدیم به دریا رفتیم یه آبی خوردیم و پریدیم توی آسانسور مستقیم B6
همراه با موزیک : درو واکن عزیزم.... هنوز در آسانسور وانشده یه انگشت که معلوم نبود صاحبش کیه دوباره دوکمه رو فشار داد و سر از دفتر معاونا درآوردیم.
دوزاریمون اون موقع افتاد که حرف از آبگوشت خونه مامان جون اینا بود. یه خرده که با هم مشورت کردیم به این نتیجه رسیدیم که فضا در این ناحیه خیلی سنگینه و از موندن واقعاً عاجزیم بدون فوت وقت گفتیم بریم همون B6 خودمون .
این خانوم شیمی مام که هنوز زنگ نخورده می پره میره تو کلاس می خواد این ساختار لوئیسارو به زور بکنه تو مخ بی مخ ما . برگه تاخیرم که از دادنش معذورن شکر خدا . حالا خر بیار و باقالی بار کن !
حالا این معاونه هی گیر داده می خواد وساطت کنه ما رو بندازه سر کلاس حالا هی از ما انکار و از اون اصرار بابا به پیر به پیغمبر ما نمی خوایم سر کلاس شیمی حضور به عمل برسونیم کو گوش شنوا ؟
تازه خوشمزگی ش اینجاست که واسه درخواست نکرده صداشم می بره بالا . شیطونه می گفت در همون لحظه گوش اون پسر بی ادبشو بپیچونم، معلوم نبود اون وسط مسطا چیکار می کنه
باران خانوممونم که از بس بچه باانضباطیه همش در تفّکر بود که مبادا انضباطمونو کم کنن و بقیه فرک کنن که من دختر بی انضباطی هستم
مام که دیدیم زجّه زدنمون واسه کلاس نرفتن فایده نداره گفتیم عیب نداره بزخر میریم می شینیم یه ساعتو تحمّل می کنیم این خانوم معاونه هم که فرک می کرد الان خیلی مارو مسرور گردانیده بهمون دستور داد برید سر کلاس و با صدای بلند از دبیرتون معذرت خواهی کنید
ما بچه های باصفای B6 هم که جمیعاً پایه ی عرذ(عذر) خواهی همگی به صف شدیم :
گروه......سرود .....بچه های .......باصفای.......B6 .........:« خانوم^ شیمی معذرت می خواهیم»