سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آن که طمع را شعار خود گرداند خود را خرد نمایاند ، و آن که راز سختى خویش بر هر کس گشود ، خویشتن را خوار نمود . و آن که زبانش را بر خود فرمانروا ساخت خود را از بها بینداخت . [نهج البلاغه]   بازدید امروز: 6  بازدید دیروز: 3   کل بازدیدها: 12888
 
بروبچ ز C8 +دوتا دکی
 
کاش اشک در چشم خدا لرزد!
نویسنده: مبصر مخفی(پنج شنبه 86/11/25 ساعت 3:0 صبح)

از قدمتش که باید خدمتتون عارض شم که بر میگرده به سال هزار و سیصد و درشکه یعنی اون موقعی که دایناسورا با هم دیگه توپ بازی میکردن، وقتی توپشون میفتاد تو حیاط مدرسه ی ما می ترسیدن بیان بردارن (خلاصه اینکه به آثار باستانی میگه زکی)

خوب حالا از حیاط گذشتیم و وارد سالن شدیم،هیچ گونه نورگیری که وجود نداره فقط خورشید به زور خودشو از زیرزمین کشونده تو که یکی دو تا پرتو به ما صاتع کنه که یه وقت از کمبود ویتامینD نمیریم(البته این دو حالت داره:یا شرکت برق حاضر نشده که خدماتشو در اختیار ما قرار بده که یه وقت واسش افت کلاس نباشه یا هم اینکه قرار داده و مسوولین محترم ما اونو از ما دریغ می کنن که مبادا پولش زیاد در بیاد هزینش کمر شکن شه)

حالا موندیم بریم سالن بالا یا بریم پایین نمازخونه(خوب هر کدوم جذابیت خودشو داره دیگه) عیب نداره بز خر میریم بالا

از پله ها که می خوای بری بالا باید زانوانت رو تا حدود یه متر بیاری بالا نمی دونم کدوم معمار ماهری نقشه ی اینجا رو کشیده که نور به قبرش بباره. تو پاگرد اولی یه نفسی تازه میکنی و از پنجره ی مجازی بیرون رو نگاه میکنی بعد دوباره به حرکتت ادامه میدی.واااااااااااای که انقدر وفور کلاسا بالاس نمیدونم کدومشو select all کنم،حالا اول یه سر میزنیم به کلبه ی فقیرانه ی خودمون:

از سوتی های بارزش اون بخاری دیواریه که یا باید خاموش باشه و از سرما دندونات بهم قفل بشه یا اینکه شعله ش تا سقف بره و مجبور شی روزی دوبار بری حموم،تنها ویژگی این بخاریه اینه که دقیقا بالای صندلی معلمه یعنی وقتی طرف بلند میشه سرش یه برخورد کوچولو با بخاری داره و باعث رفع خستگی ماها میشه

البته شکر خدا دو طرف کلبه دو تا پنجره به وسعت عظیم هست اما نمیشه پرده هاشو کشید چون در اون صورت باید قید تخته دیدنو بزنی

صندلیا هم که قربونش برم انقدر تمیزه که آستین مانتوی سرمه ای رو سیاه میکنه

ای خدا دیگه از کجاش بگم حالا فعلا اینا رو بیخیال الان مثلا شده وقت ناهار،از خدا تومن پول ظرف دادن و تو اون صف طویل وایسادن و یاد Oliver Twist افتادن که بگذریم باید یه گوشه ی همون حیاط معروف(که دایناسورا خاطره دارن)یه جایی واسه خودت دست و پا کنی و بعد یه چند لایه دستمال بذاری بعد بشینی رو همونن زمین معروف تر(از خیر خاکی نشدنش گذشتیم واسه کمتر خاکی شدن) بعدم باید منتظر بشینی ببینی کدوم بنده خدایی میاد یه دوغ مهمونت میکنه(واسه اینکه خوشمزگی غذا یادت بره)تنوع غذایی رو که عاشقشم هر روز در رنگهای متفاوت

ما که بیخیال نمازخونه شدیم سپردیمش دست خدا که شاید اشک در چشم خدا لرزد! 

حالا مسوولین محترم باز تو فکر باشن که یه مدرسه نوساخته واسه فهمیده ایها تهیه کنن    

 

              

 

 



نظرات دیگران ( )


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
هفتاییا
پاره ای از خاطرات مبصر مخفی و ...سادات*
آخره هر چی شعره
گروه سرود
کاش اشک در چشم خدا لرزد!
بچه ها را اینگونه بشناسید
بررسی علل قبول نشدن در کنکور

|  RSS  |
| خانه |
| شناسنامه |
| پست الکترونیک |
| مدیریت وبلاگ من |

|| اشتراک در خبرنامه ||
  || درباره من ||
بروبچ ز C8 +دوتا دکی
مبصر مخفی
این وبلاگ بروبچه های باصفای کلاس B6 هست که یکی از یکی باحال ترن و از اونجایی که فقط خاطره ها می مونه این وبلاگ راه اندازی شد پیشنهاد وب از کیمیا بود(ایولشو) من مبصر مخفی هستم. تمام نوشته ها از زبان من هست. جاسوس کلاس

|| لوگوی وبلاگ من ||
بروبچ ز C8 +دوتا دکی

|| لوگوی دوستان من ||



|| اوقات شرعی ||